جیگرای عمه مائده

جشن شکوفه ها

سلام شکوفه عمه سلام نوگل عمه الهی قربونت برم که اینقدر بزرگ شدی عزیزدلم ایشالله مبارکت باشه امیدوارم پله های علم و دانش رو تند تند تا آخرش بالا بری نازنینم و یه روزی دکتر - مهندس - نقاش  - دندونپزشک - پرستار   - آشپز - آرایشگر - مهندس برق - کاراگاه - قاضی - پلیس   یا هرچی که دوست داری بشی. البته خودت که همیشه میگی میخوای آتش نشان بشی گلم. امروز ٣١/٦/٩٠ هست که محمد عرفان عزیزم ، شکوفه نازم ، همراه بابامهدی رفته جشن شکوفه ها.  آخه پسرمون دیگه بزرگ شده و از امسال باید بره مدرسه. خدایا ممنون که پسر گلمونو همیشه کمک میکنی اما بازم ازت میخوام الان که عزیزدلم پا به مرحله جدید...
31 شهريور 1390

تولد محمدسبحان

محمد سبحان عزیزم الهی قربون اون زبون شیرینت برم من. دیدی چقدر بزرگ شدی؟ مرد شدی؟ حالا یه سال دیگه بزرگ شدی. قد کشیدی. یه پله اومدی بالا. یه شمع دیگه رو هم فووت کردی. آره پسر گل عمه امروز با سه سالگی ش خداحافظی میکنه و به جمع چهار ساله ها می پیونده. نانازم تولدت مبارک.  ایشالله صد و بیست سال عمر با عزت داشته باشی شیطون بلای من. بووووووووووووووووس اینم مراسم پایکوبی تولد عزیزدلم    ...
27 شهريور 1390

یه روز به یاد موندنی (با تاخیر)

امروز ٢٥-٦-٩٠ قراره ناهار بریم رستوران شاندیز. آخه مامان جون و باباجون تصمیم گرفته بودن به عنوان هدیه تولد بابامهدی مون هممون و به صرف ناهار دعوت کنن رستوران. دستشون درد نکنه. البته به علت شلوغی سر بابامهدی و عمومحسنم این مراسم با یک هفته تاخیر  برگذار میشه. عمه جونم قول داده وقتی برگشت خونه، عکسامونو  بذاره توی وبلاگمون. آخ جوووون    اینجا عرفان عمه داره به کارای داداش سبحانش میخنده. قربون اون دندون هات برم که دیگه یکی بود یکی نبود شده. توی این زمانی که منتظر بودیم نوبتمون بشه بریم داخل رستوران، سبحان و عرفان یه حال اساسی به باغچه اونجا دادن و هر چی چمن...
27 شهريور 1390

تاب تاب عباسی فاطمه زهرا

این دختر گل ما خیلی دلش میخواد زود راه بره یا حداقل چهار دست و پا بره اما اصلا دلش نمیخواد اول سینه خیز بره بعد چهار دست وپا. سینه خیزش دنده عقبیه. تازگی ها هم که یه دست و یه پای  مخالفشو باهم از زمین بلند میکنه و بالا میاره. جدیدا هم وقتی بهش میگیم : "فاطمه زهرا   تاب تاب عباسی کن" توی همین شرایط (یه دست و یه پای مخالف بالا) خودشو تاب میده. الهی قربونت بشم جیگر عسل عمه دلم برات تنگ شده نازنینم الان دیگه اطرافیانتو مخصوصا مامان و باباتو خیلی خوب میشناسی عزیزم. الهی قدات بشم من گلللللللللللللللللم ...
25 شهريور 1390

سبحان شیرین زبون

سبحان عسلم چند روز دیگه تولد سه سالگی شماست عزیزم اما شما هنوز از پ م پ ر ز (ایجوری نوشنم که خجالت نکشی تنبل) استفاده میکنی . جالب این جاست که وقتی تموم میشه میای و اطلاع رسانی میکنی. پسر گلی تازگی ها خیلی هم بامزه تر شدی و با اون زبون شیرینت همه چیز و میگی. وقتی با اون زبان کودکانه و معصومت حرف میزنی میخوام بگیرم بغلم فشارت بدم از ته قلبم ماچت کنم.   جیگر طلای من امروز شما خونه مامان جون بودی. به عبارتی تلفن چی اونجا بودی . "میگی من اونه مامانی بمونم" بعد من بهت گفتم پس مامان زینب چی؟ نمیری پیشش؟ تو با اون زبون قشنگت گفتی: " مامان نینب ماشین بیاره ... من پیش مامان نینب بعابم" به من میگی :‌ "منو نبورد اوندا بابادون"...
24 شهريور 1390

خدا رو شکر

روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته  هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود،  دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند  و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند،  باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی  که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت  است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان  را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را  توسط پیک هایی به زمین می فرستند.مرد پ...
20 شهريور 1390

درد و دل با خدا

خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم، تو ای والاترین مهمان دنیایم، بدان آغوش من باز است، شروع کن! یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من . . . . .   خداجون خیلی دوستت دارم تو خیلی مهربون و بزرگی خدایا عاشقتم . . . همیشه کنارم باش ...
19 شهريور 1390

درخواست

با سلام از مادران محترم خانم های فاطمه زهرا عسلی و هدی جیگری   درخواست میشود عکسای این نازدونه های خوشگل رو هرچه سریعتر به عمه مائده برسونید. لازم به ذکر است که این اطلاعیه حداکثر تا ٢هفته از تاریخ صدور اعتبار دارد. باتشکر ... مدیریت پخش    تنبلا عکسای این بچه ها رو به من ایمیل کنین دیگه . . . . .   ...
19 شهريور 1390